امام علی (ع): ای مردم بدانید که تکمیل شدن و کمال دین شما در یادگیری علم دینی و الهی و عمل به آن است. بدانید یادگیری علم دینی بر شما از بدست آوردن و تحصیل مال لازم تر است زیرا مال و روزی از جانب خدا میان شما تقسیم و تضمین گشته ولی علم دینی نزد اهلش نگه داشته شده و شما مامورید که آن را از اهلش طلب نمایید پس جویای آن باشید.اصول کافی جلد 1 صفحۀ 35



جهاد کبیر

اسلامیت به توان جمهوریت

زمینه قیام یک جامعه انقلابی، غیرقابل تحمل شدن معضلات و وضع نامطلوب عناصر اصلی حیات اجتماعی چون عدالت، آزادی، کرامت انسانی، معیشت و ... است…

اسلامیت به توان جمهوریت

زمینه قیام یک جامعه انقلابی، غیرقابل تحمل شدن معضلات و وضع نامطلوب عناصر اصلی حیات اجتماعی چون عدالت، آزادی، کرامت انسانی، معیشت و ... است و آنچه که تصویر مطلوبیتها و آرمانها و فاصله وضع موجود با وضع مطلوب را نشان می دهد، نگرش های کلان حاکم بر جامعه یا به عبارت دیگر، جهان بینی ها و ایدئولوژی های جامعه است.


انقلاب 57 ملت ایران، حاصل تجمیع اراده های ملتی دین¬مدار در حمایت از قیام مرجعی دینی بود که فهم ذوابعاد و متفاوتش از شریعت خاتم، خاستگاه یک رستاخیز پیامبرگونه در جان او و در پی آن تحقق یک رستاخیز اجتماعی در ملت مسلمان ایران گردید. انقلابی که بر پایه قرآن و نهج البلاغه پدید آمد و به سلطه چندصد ساله استعمارگران و استبدادگران در ایران پایان داده و یک نظام سیاسی مردمی و در عین حال، ایدئولوژیک را طراحی و به منصه ظهور رسانید.

بالطبع، با استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، انتظار می‌رفت نیازها و مسائل جامعه متحول شده ایران بر پایه همان دو رکن اصلی این نظام یعنی جهموریت و اسلامیت سامان یابند. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران منشور تحقق این مهم شد و بر پایه آن، ساختارهای حاکمیتی و نهادهای اجتماعی شکل گرفتند تا نظامی که بر پایه قرآن و سنت مستقر شد، با تکیه بر قرآن و سنت اداره شود اما ...

مقصد بعدی، دولت اسلامی 

در تحقق «فرآیند اهداف انقلاب اسلامی» که نقطه نهایی آن تمدن بین المللی مهدوی عج است، مرحله انقلاب را در بهمن 57 محقق کردیم.

مرحله استقرار نظام جمهوری اسلامی را نیز با هوشمندی حضرت امام ره در 12 فروردین 58 پشت سر گذاشتیم و قریب به چهل سال است که در مرحله سوم یعنی ایجاد حاکمیت ویا دولت اسلامی دست و پا می¬زنیم.

 ساده انگاری محض است اگر تصور شود که بدون تولید نظریه در اداره کشور می توان یک نظام موفق سیاسی-اجتماعی را رقم زده و به دنیا معرفی کنیم. 

قطعاً برای رقم زدن یک نظام اجتماعی جدید با الگویی بومی، نیاز به نظریات بومی در عرصه های گوناگون هستیم تا بر پایه آن¬ها برنامه های کلان و خرد طراحی و به صحنه اجرا وارد شوند.


«یک نهضت بزرگ اگر بخواهد در میان مردم پابگیرد، با قبول نخبگان و زبدگان جامعه مواجه بشود، باید حرف و سخن نو به صحنه بیاورد و داشته باشد. با شعار، مردم را چهار صباح می شود در صحنه نگه داشت ولی مبارزه بنیانی با صرف شعارهای سطحی و پوک –که در دهان برخی می بینید- نمی توان به راه انداخت، بلکه برای آن مبارزه و در صحنه نگه داشتن مردم، فکر لازم است. برای پشتوانه حرکت عظیم مردمی، یک سد و تکیه گاه مستحکم فکری لازم است. امام بزرگوار نهضت ما توانست این تکیه‌گاه مستحکم فکری را از اسلام استخراج کند....»(دیدار با اساتید بسیجی، 82/3/18)

«ما نمی توانيم در شهيد مطهرى متوقف شويم... ما در دهه هاى آينده به مطهری ها نياز مبرم داريم. فكر اسلامى به ويژه پس از انقلاب اسلامى مورد چالش جدى قرار گرفته و اين روند ادامه خواهد يافت.»(پیام به همایش حکمت مطهر،1383)

اسلام کارآمد، لیبرالیسم ناکارآمد

هر نظام سیاسی-اجتماعی بر اساس هر منظومه فکری زمینی یا آسمانی، اگر بخواهد پویا و زنده باشد و حرکتی کمالی متناسب با اتمسفر محیطی خود داشته باشد، حتما «نظریه» نیاز دارد. این مهم یکی از زیرساخت‌های حیات نظام اجتماعی جدید پساانقلاب است.

طبیعی است اگر اجتماعی در این زمینه پویا و مولد نباشد، ناگزیر به دنباله روی در فکر و اندیشه بوده و در پی آن، تقلید و دنباله روی در سراسر هویت اجتماعی آن رخ خواهد داد. این نقطه، یکی از نقاط اصلی موازنه تأثیر و تأثر فرهنگ ها و تمدن ها در جهان معاصر است. 

در زمینه تئوری اداره جامعه، نظام حاکمیتی ما بعد از انقلاب 57، صورتی اسلامی یافته، اما سیرت و باطن آن کاملا اسلامی نیست! هم در بعد نرم افزار و هم در بعد سخت افزار و کادر عملگر، با نواقص متعددی روبرو هستیم. 

برخی که از سیرت غیراسلامی نظام بی خبرند، در پی بمباران رسانه های استعماری ضدانقلاب، اندیشه اسلامی را متهم به ناکارآمدی می کنند اما آنانکه از دور یا نزدیک، واقعیت ساختارهای گوناگون را نظاره گرند، گلوگاه مسائل را یافته اند؛ در این دیار، سال‌هاست قبله فکر و علم را تغییر جهت داده‌اند و بیت المال مسلمین در مراکز علمی-فکری و برنامه ریزی و اجرایی، عمدتاً در جیب #استعمار_فرانو ریخته می شود. 

در این نوع استعمار پیچیده و خوش خط و خال، به جای لشکرکشی و فتح کشورها، افکار و امیال انسان ها و فرهنگ ملت ها را مستعمره خود می کنند...این معضل، ریشه اصلی شکاف نظری بسیاری از نخبگان علمی و رجال سیاسی کشور با رهبران انقلاب اسلامی در اداره کشور بوده است. 

منطق رهبری حضرت امام ره و خلف صالحش، بر اساس دستگاه اجتهادی مترقی ایشان از قرآن و سنت است و بدون اتصال وثیق به این منطق، همراهی نظری و عملی مسوولین و نخبگان علمی با فرمان رهبری امام و رهبری محقق نمی‌شود.

انقلاب را انقلابی دیگر لازم است!
این جمله را از مردم کوچه و بازار زیاد شنیده ایم که انقلاب، با قرآن و نهج البلاغه صورت گرفت، چرا با قرآن و نهج البلاغه اداره نمی شود؟! دقیق می گویند. 


قرار بود حوزه و دانشگاه دست به دست هم دهند و سیرت نظام را با تولید فکر و نرم افزار اسلامی کنند. قرار بود قاعده در خروجی دانشگاه ها «مصطفی چمران» باشد که سراسر فکر و قلبش ذوب در اسلام و خدمت به مردم مظلوم باشد و بشود شخصیت معیار «کارگزار نظام اسلامی»!


تعطیلی دانشگاه‌ها در سال 58 برای تحقق #انقلاب_فرهنگی در مراکز عملی کشور رخ داد اما در باطنِ دانشگاه، انقلابی رخ نداد و سیرت دانشگاه و مراکز علمی منقلب نشد! 

بعد از چهاردهه، همچنان قرآن و نهج‌البلاغه مهجورند و اسف بارتر آنکه در اکثریت قریب به اتفاق دانشگاه‌های کشور که با بودجه های هنگفت حاکمیتی اداره می شوند، کتاب آسمانی جاوید و منبع اصلی دین خاتم، پدیده‌ای ذوقی، احساسی و غیر علمی است. 

متن جاری دانشگاه یعنی علم و استاد و فرآیندها، همان قالب ها و الگوهای وارداتی قبل از انقلاب را حفظ کردند و تنها حاشیه این متن، به دورچینی از برخی نمادها و ظواهر دینی و اسلامی مزین گشت!
باری، قرآن و نهج البلاغه اصلاً در میدان نیستند تا کارآمدی یا ناکارآمدی آنها را ارزیابی کنیم. ما هنوز در تحقق «انقلاب فرهنگی58» فرو ماندهایم. از این منظر، انقلاب را انقلابی دیگر بباید چراکه:
آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

نبودن اندیشه دینی در اداره کشور را در موضوعات و مسائل گوناگون حاکمیتی می توان نشان داد؛ حتی در آن موضوعاتی که سخن دین بر ما روشن و آشکار است، در مدیریت کشور عزم راسخی بر اقامه نسخه دین دیده نمی شود. 

مسأله تعلیم و تربیت، زن و خانواده، جمعیت، بانکداری اسلامی، توزیع ثروت و عدالت اقتصادی، فرهنگ مصرف، ... خطوط روشنی در اندیشه و فرهنگ اسلامی دارند اما همان خطوط روشن نیز در کشور جاری نمی شود. 

در همین شمار، یکی از مسائلی که از ابتدای استقرار نظام جمهوری اسلامی معرکه آراء متعارض در میان نخبگان علمی و مسوولین کشور بوده است، مسأله «تعامل با دنیا» است.

 البته معمولاً مراد از تعامل با دنیا، راهبرد مواجهه با ابرقدرت های جهانی معارض با انقلاب اسلامی است وگرنه ارتباط با کشورهای مستقل و غیرمعاند با نظام اسلامی، هیچگاه محل چالش نظری و عملی در کشور نبوده است.

این مسأله در تمام چهل سال از عمر نظام اسلامی، محل اختلاف نظری و عملی رجال سیاسی کشور بوده است. 

واقعه پایان جنگ تحمیلی و قبول قطعنامه، کیفیت نقش آفرینی در سازمان ملل و مجامع بین المللی مثل یونسکو، الگوی پیشرفت و توسعه کشور، راهبرد سیاست خارجی کشور و در دو دهه اخیر مسأله «صنعت هسته ای» مسائل کلان حاکمیتی هستند که به صورت مستقیم به مسأله «راهبرد مواجهه با ابرقدرت های جهانی» مرتبط بوده اند.


در این سلسله یادداشت ها، به عنوان مشتی نمونه خروار، عدم اتکا به اندیشه اسلامی در مدیریت کشور و نتایج آن را واکاوی می نماییم...

الگویی موثر و مقتدر در منطقه
یکی از مسائل مهم و کلان تمام نظامهای سیاسی-اجتماعی دنیای امروز، نحوه تعامل با غول¬های اقتصادی و سیاسی #دهکده_جهانی است. حاکمان کشور ما نیز در طول تاریخِ ظهور ابرقدرت‌های شرقی و غربی، با این مسأله مواجه بوده و هر یک راهکاری عملی برای حل آن داشته اند. 


پادشاهان بی‌هویت و بزدل ویا دست‌نشانده ابرقدرتها که بقاء و حیات خود را در دست آنان می دیدند، طبعاً راهبرد سرسپردگی و گوش به فرمان بودن را برای حل این مسأله برگزیدهاند و تاریخ غمبار این کشور استعمارزده، مملو از خیانت‌ها و وطن فروشی‌های آنان است.


اما بعد از نهضت انقلاب اسلامی که یکی از شعارهای اصلی آن، استقلال و آزادی از چنگال استعمارگران شرقی و غربی بود، این مسأله ابعاد گسترده‌تری یافت؛ چراکه پیروزی این نهضت و استقرار نظامی مردم‌سالار بر پایه اسلام و قرآن، ضرری عظیم و تهدیدی خطرناک برای جبهه استعماری اروپایی-امریکایی بهشمار میآمد.


جبهه استعمار نه تنها پایگاه استراتژیک خود در منطقه نفت‌خیز و ثروتمند خاورمیانه را از دست داده بود، بلکه با الگویی موثر و مقتدر برای استقلال‌طلبی جهان اسلام و سایر ملتهای مستضعف مواجه شده بود. 


این ابعاد تهدیدآمیز انقلاب اسلامی برای ابرقدرت‌ها، دلیل اصلی طراحی‌ها و تهاجم‌های سخت(نظامی) و نرم(سیاسی، فرهنگی، اقتصادی) نظام سلطه جهانی بر علیه نظام اسلامی در این چهل سال بوده است؛

«...از لحاظ منطقی، نظامی مثل جمهوری اسلامی ایران هرگز مورد محبت و ملاطفت نظامی مثل امریکا قرار نمی گیرد، امکان ندارد... از پنجاه سال پیش، شصت سال پیش، از بیست و هشتم مرداد، بعد از آن در دوران رژیم طاغوت، بعدش از اول انقلاب تا امروز، شما نگاه کنید ببینید رفتار امریکا با ما چگونه بوده... آنچه قدرت و استقلال و پیشرفت بر اساس اسلام و منطبق با اسلام در دنیا به عنوان یک پدیده به وجود آورده، برای استکبار-مظهر استکبار، امریکاست- قابل قبول نیست.» (25/3/95) 

دو راهکار، دو تفکر؛
از ابتدای استقرار نظام جمهوری اسلامی تا به امروز، همواره شاهد دو پاسخ متفاوتش به مسأله تعامل با قدرت‌های جهانی در جریانات و رجال علمی و سیاسی کشور بودهایم. میان حضرت امام ره با مسوولین ملی گرای دولت موقت و دولت اول این اختلاف نظر مشهود است. 

در برخی وقایع و تصمیمات سال‌های دفاع مقدس به ویژه اواخر جنگ تحمیلی و قبولی قطعنامه 598 و پس از آن در دولت های بعد از جنگ، شاهد اختلاف تحلیلی در نخبگان و مسوولین ارشد نظام و اختلال فرمان رهبری نظام در راهبرد مواجهه با کدخداهای دهکده جهانی بوده ایم.

البته این مسأله ابعاد و لایه های مختلفی دارد که پرداختن به همه آنها از حوصله این مقال خارج است اما می توانیم کمی درباره «استراتژی مواجهه با ابرقدرتها» که اصلی ترین و عالی ترین لایه این مسأله مهم حاکمیتی است، کنکاش کنیم.
پس از بررسی تاریخی این مسأله در این چهار دهه، دو راهکار اجرایی شده خود را نشان می دهد؛ 1- راهبرد مصالحه و کنارآمدن یا «تعامل» با ابرقدرتها و 2- راهبرد مقاومت و مبارزه یا «تقابل» با ابرقدرتها. استراتژی اول که پیشفرض آن در موافقین داخلی، پذیرش اقتدار ابرقدرتهای جهانی، خوش‌بینی به وفاداری و همیاری آنان در قالب معاهدات و مذاکرات بین المللی و ناگزیری پیشرفت کشور از همراهی با روند #جهانی‌_شدن است، در پیگیری پیشرفت صنعت هسته ای کشور، دو مرتبه به صورت رسمی در نظام اسلامی تجربه شده است؛ ابتدای دهه هشتاد در دولت هشتم و ابتدای دهه نود در دولت دهم. 

اما استراتژی دوم که راهبرد منتخب رهبران انقلاب اسلامی بوده است، بر عدم پذیرش اقتدار ابرقدرتها، بدبینی و عدم اعتماد به همیاری آنها و مبارزه در جهت دفع دشمنی و زوال سلطه استکباری آنان در جهان بشری استوار است.
پارادایم فکری حاکم بر این دو راهبرد کدام اند؟ و در نهایت، کارنامه هریک در مقام عمل و تجربه چگونه بوده‌است؟ ...

مذاکره؛ گفتگو یا معامله؟
مسأله «راهبرد یا استراتژی مواجهه با ابرقدرتها» در فضای سیاسی و رسانه ای کشور با عنوان «مذاکره» مشهور شده است. برای رهایی از دام مغالطه و خطای در فکر باید دو نکته روشن شود؛

1- مراد از مفهوم مذاکره چیست؟ بعضی به اشتباه فکر می کنند که در این مسأله، معنای لغوی «مذاکره» یعنی گفتگوی دوطرفه ما با ابرقدرتها مدنظر است، در حالیکه مفهوم «مذاکره» در دنیای دیپلماسی، مصالحه، معامله ویا بده-بستان است و به این معنا، اخص از گفتگوی دوطرفه است؛ چراکه گفتگوی دوطرفه ممکن است انتقادی باشد، نصیحت باشد و ...؛


«وقتی صحبت مذاکره می شود، می گویند آقا شما چرا با مذاکره‌ با آمریکا مخالفت می کنید؟ خب امیرالمؤمنین هم مذاکره کرد با فلان‌کس، امام حسین هم مذاکره [کرد]. خب این ها نشان‌دهنده‌ سهل‌اندیشی است، نشان‌دهنده‌ نرسیدن به عمق مسأله است. این‌جور نمی شود مسائل کشور را تحلیل کرد؛ با این نگاه عامیانه و ساده‌اندیشانه نمی شود به مصالح کشور رسید.

اوّلاً امیرالمؤمنین که با زبیر یا امام حسین که با ابن‌سعد حرف می زند، او را نصیحت می کند؛ بحث مذاکره‌ به معنای امروزی نیست؛ مذاکره‌ امروزی یعنی معامله، یعنی یک چیزی بده، یک چیزی بگیر. 

امیرالمؤمنین با زبیر معامله می کرد که یک چیزی بده، یک چیزی بگیر؟ امام حسین با ابن‌سعد معامله می کرد که یک چیزی بده یا یک چیزی بگیر؟ [هدف‌] این بود؟ تاریخ را این‌جور می فهمید؟ زندگی ائمّه را این‌جور تحلیل می کنید؟ امام حسین رفت نهیب زد، نصیحت کرد، گفت از خدا بترس؛ امیرالمؤمنین زبیر را نصیحت کرد، خاطره‌ زمان پیغمبر را یادش آورد، و گفت از خدا بترس؛ اتّفاقاً اثر هم کرد، زبیر خودش را از جنگ کنار کشید. امروز مذاکره به این معنا نیست...» (بیانات در دیدار با نیروی دریایی سپاه،15/7/94)


2- نکته دوم این است که مذاکره در اندیشه موافقین استراتژی اول، در سطح راهبردی مطرح است یا در سطح تاکتیکی؟ ...

مذاکره؛ راهبرد یا تاکتیک؟

برای اینکه تحلیل و قضاوت عالمانه و دقیقی در این مسأله و دو تفکر موجود در آن داشته باشیم، باید به این نکته نیز دقت بورزیم که در اندیشه موافقان و مخالفان مذاکره با ابرقدرتها، مذاکره دقیقاً به چه معنایی و در چه سطحی از عملیات دیپلماسی مطرح است؟ 

مذاکره می‌تواند قالب و برنامه‌ای در دل استراتژی دوم یعنی مبارزه و عدم سازش با استکبار جهانی باشد؛ اگر اولاً مبتنی بر خوشبینی و اعتماد به دشمن نباشد و ثانیاً در سطح تاکتیکی به کار گرفته شود نه راهبردی. تاکتیک «نرمش قهرمانانه» که برگرفته از سیره طاغوتشکن امام مجتبی ع است، در همین سیاق توسط رهبر معظم انقلاب مطرح شده است:

«ما تعبیر "نرمش قهرمانانه" را به كار بردیم؛ یك عدّه‌ای آن را به معنی دست برداشتن از آرمانها و هدف-های نظام اسلامی معنا كردند؛ بعضی از دشمنان هم همین را مستمسكی قرار دادند برای اینكه نظام اسلامی را به عقب‌نشینی از اصول خودش متّهم كنند؛ اینها خلاف بود، اینها بدفهمی است. نرمش قهرمانانه به معنای مانور هنرمندانه برای دست یافتن به مقصود است...» (29/8/1392) 

اما اگر مذاکره به عنوان یک راهبرد دیپلماسی در پی گرفته شود، دیگر قابل جمع با عدم سازش و مبازره و دشمنی با ابرقدرتها برای دفع شر آنها نخواهد بود. در این راهبرد، معامله و صلح، هدف اصلی عملگران دیپلماسی است و برای رسیدن آن، تمام مسائل کشور جهت داده می شوند. البته در همین راهبرد هم، ممکن است مذاکره با رویکرد خوشبینی و ترس از طرف مقابل صورت پذیرد و می تواند با رویکرد بدبینی و عدم اعتماد به او انجام گیرد که در نزد موافقین مذاکره در کشور ما بنابر تجربه انجام شده، عمدتاً با رویکرد اول تلقی شده است.

طرف مذاکره کیست؟

برای قضاوت درباره دو نظریه رقیب در مسأله راهبرد تعامل با ابرقدرت‌های جهانی، نوع تلقی از طرف مذاکره بسیار مهم است. اختلاف نظر درباره ماهیت طرف مذاکره یکی از نقاط روشن اختلاف دو تفکر پشتیبان دو نظریه رقیب است که گاهی به صراحت در سخنرانی ها و مباحثات آن را مطرح می کنند و گاهی هم به دلایلی نظر واقعی خود را در رسانه ها مطرح نمی کنند. 

در منظومه فکری حضرت امام ره، ابرقدرتها کلیدواژه خاصی دارند؛ در حالیکه در نظریه دیگر، ابرقدرتها «کدخدای جهان» هستند، اسلام‌شناس بزرگ قرن حاضر از واژه قرآنی «مستکبرین» در نظریه سیاسی خود استفاده نمود. ایشان با طرح دوگانه «مستکبرین-مستضعفین» افق جهانی و تمدنی تفکر و نهضت انقلابی خود را مطرح کرده است؛

«قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خمينى يكه و تنها هم بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت‏پرستى است ادامه می‌دهد و به يارى خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پابرهنه‌‏هاى مغضوب ديكتاتورها، خواب راحت‏ را از ديدگان جهان‌خواران و سرسپردگانى كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار می‌نمايند، سلب خواهد كرد.»(پيام به مسلمانان ايران و جهان و زائران بيت اللَّه الحرام، 6/5/1366)

استکبار در قرآن کریم هم در بعد فردی-اخلاقی به کار رفته و هم در بعد سیاسی-اجتماعی؛ خداوند متعال در توصیف درگیری تاریخی دو جبهه حق و باطل در قرآن، دوگانه «مستکبرین-مستضعفین» را به کار برده و گروه‌های کافر معارض و معاند انبیاء الهی و نهضت ادیان توحیدی را «مستکبرین» نامیده است:

«قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُون: سران و اشراف مستكبر قوم او به كسانى كه مستضعف بودند، به مؤمنان آنها، گفتند: آيا شما مى‌‏دانيد كه صالح از جانب پروردگارش فرستاده شده؟ آنها گفتند: بی‌ترديد ما به آنچه بدان ارسال شده مؤمنيم..» (نساء:173)

تجربه ی تجربه ها...

برای اینکه بین این دو نظریه متعارض، نظریه پیروز در مقام عمل را که موجب حفظ منافع ملی مادی و معنوی ما می-شود را بیابیم، دو راه متصور است: یکی راه تجربه و یکی استفاده از قاضی مصون از اشتباه در شناخت حقیقت.


خوشبختانه هر دو نظریه در مقاطعی از حیات نظام اسلامی تجربه شده است و کارنامه دارند. بنابراین با معیار نتیجه عملی دو نظریه، می توان درباره توفیق آنها در حفظ منافع ملی قضاوت کرد. 

هم در دهه 60 و هم بعد از آن، همواره جریانات فکری-سیاسی وجود داشتند که با اندیشه و فرمان رهبران انقلاب اسلامی در موضع گیری علیه ابرقدرتها صریح یا غیرصریح مخالفت ورزیده‌اند.

شفاف ترین صحنه این مخالفت برای نسل جوان امروز، در مدیریت پرونده هسته‌ای کشور در ابتدای دهه های هشتاد و نود رخ داده است. 

در هر دو تجربه تیم کاری دولت فعلی با شعار «تعامل با دنیا»، قهرمانان دیپلماسی خود را به مصاف ابرقدرت ها به محوریت «کدخدای جهان» یعنی دولت امریکا فرستاد تا ضمن پذیرش حقوق ملی دست از تحریم و تهدید نظام بردارند.

 در هر دو تجربه، صنعت هسته‌ای خود را تقریبا نابود کردیم و چند سال عمده توان روانی و اجرایی کشور را صرف پیشبرد مذاکرات هسته‌ای نمودیم، امید و انتظار گشایش های گسترده را در مردم تحت فشارهای اقتصادی ایجاد کردیم و در نهایت، هر دو بار چیزی جز «تقریبا هیچ!» سهم ما از توافق با کدخداها نبود!! 

نکته دردناک اینکه در تجربه برجام، یک صنعت هسته‌ای ده ساله را که حاصل خون نخبگان مجاهدی چون شهریاری و احمدی روشن بود، یکجا و بدون اخذ تضمین های محکم به دست خودمان نابود کردیم...


متأسفانه تجربه های خسارت بارمان در سده حاضر تکرار شد؛ تجربه اعتماد مشروطه خواهان به استعمار انگلیس، تجربه اعتماد دکتر مصدق به استعمار امریکا و تجربه اعتماد به جمع استعمارگران سیری ناپذیر تمدن غرب!
«و مِنَ الحُمقِ مَن جَرّبَ المُجرَّب»

قرآن، میزان و معیار حقانیت
برای دستیابی به قضاوتی دور از خطاهای ادراکی و تعصب های نفسانی درباره دو نظریه مطرح در این مسأله مهم حاکمیتی تنها راه رجوع به «کلام الله الکریم» است.

قرآن، کتاب زندگی در تراز انسانیت و در مسیر حق و صحیح است و نزول آن را هدفی جز خوشبختی همه جانبه انسان ها و جامعه بشری نیست.

 آیا این مسأله در قرآن طرح شده و پاسخ داده شده است؟ بله، قرآن کریم هم ابعاد این مسأله را تبیین فرموده و هم منطق حل مسأله و پاسخ آن را با ذکر نمونه عملی آن ذکر فرموده است.

 جالب اینکه قرآن کریم به دو نظریه متقابل و برخی رجال این دو نوع تفکر هم اشاره کرده و نتایج تجربی هر دو استراتژی را برای جامعه اسلامی شرح داده است.

قرآن کریم بر اساس لوازم اجتماعی مبانی کلان معرفتی خود یعنی «توحید، نبوت و ولایت» به این مسأله پرداخته است.

اصل «توحید» که ام المعارف ادیان توحیدی و چکیده تمام کلام الله است، یک بُعد نظری و هستی شناختی دارد و یک بُعد عملی و ایدئولوژیک که از دل بُعد نظری استخراج می شود.

بر اساس توحید نظری، کران تا کران هستی با همه تنوعش، مخلوقات و تجلیات یک واقعیت بیکران و یکتا هستند و هر نوع موجودیتی از اوست و به سوی اوست؛ «فأینما تُوَلّوا فثَمّ وجهُ الله»

این اعتقاد به هستی، در پی خود لوازم عملی فردی و اجتماعی را برای انسان به همراه دارد؛ سرسپردگی و عبودیت غیرخدا عقلاً بی معناست و توکل و اعتماد بر قدرت هایی جز او خطا و بی عقلی است چراکه شایستگی تشریع و حاکمیت فقط از آن اوست و همه قدرتها قطره ای از قدرت بی نهایت اویند.


«وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّه رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَه فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَه الْمُكَذِّبين» (نحل:36)

کلمه «توحید» و صف بندی اجتماعی!
«توحید» که همه معارف دین خداست، سخن نهایی و آغازین دعوت انبیاء خداست! با ظهور انقلاب دینی در هر مقطع از تاریخ، شاهد صف بندی اجتماعی مقابل جبهه مومنین به رهبری انبیا و اولیاءالهی هستیم. 

اصلی ترین دشمن نهضت انبیاء که رهبری همه گروه های معاند و معارض را در دست می گیرد، ابرقدرت سیاسی است که در اصطلاح قرآن، «طاغوت» نامیده شده است. 

علت این دشمنی همه جانبه جبهه باطل که کفار معارض و معاند به رهبری طاغوت هستند، اهداف نهضت الهی است که در یک کلمه عبارت است از تربیت انسان موحّد و تحقق جامعه توحیدی.

«تعهدی که توحید به یک جامعه‌ موحد می‌دهد، شامل مهمترین، کلیترین، بزرگترین، اوّلیترین و اساسیترین مسائل یک جامعه است، مثل چه؟ مثل حکومت، مثل اقتصاد، مثل روابط بین الملل، مثل روابط افراد با یکدیگر، که اینها مهم‌ترین حقوق اساسی است برای اداره و زندگی یک جامعه. 

ما معتقدیم که تعهدِ توحید و مسئولیتی که بارِ دوش موحد می‌شود، مسئولیتیست در حدّ تکالیفِ اساسی و حقوقِ اساسی یک جامعه.»(طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص222-223)

چنین هدفی یعنی تشکیل جامعه بی طبقه توحیدی، تمام امتیازات طبقاتی طواغیت و سرمایه داران ظالم، اشراف و آقازاده ها و احبار و رهبان بی تقوا را از بین می برد و تمام موجودیت ابرقدرتها و جبهه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنان را تهدید می نماید.

 بنابراین در طول تاریخ نبوت و ادیان، ابرقدرتها با تمام توان خود، به نابودی و تضعیف نهضت ادیان توحیدی و جبهه ایمانی حامی آن کمربسته اند؛ نمرود در برابر ابراهیم ع، فرعون در برابر موسی ع، ابولهب ها و ابوسفیان ها در برابر محمد ص، بنی امیه و بنی عباس در برابر ائمه هدی و در جهان امروز ... 

راهبرد انبیاء چه بود؟
اگر سیره انبیاء الهی معیار و سنجه روش رهبری و مدیریت جامعه و حاکمیت است، باید روش عملی انبیاء در حل مسأله «راهبرد مواجهه با ابرقدرتها» را بیابیم؛ اگر پیامبر مبعوث می شود برای هدف تشکیل جامعه توحیدی و جبهه موحّدین آزاده و تراز جامعه توحیدی، کرامت و برابری و آزادی انسانی و نفی نظام طبقاتی است، در مواجهه با جبهه مستکبرین مقابل اهداف توحید، راهبرد انبیاءالهی چیزی جز مبارزه و شکستن هژمونی ابرقدرتها می‌تواند باشد؟ 


با این تصویر از «نبوت»، راهبرد «سازش و مذاکره» به معنای دیپلماتیک امروزی آن که لازمه‌اش بده-بستان‌های سیاسی با فرض پذیرش و مشروعیت‌بخشی به قدرت طرف مقابل(طاغوت) است، با راه انبیاء و مکتب وحی چه سنخیتی خواهد داشت؟ 


فراموش نشود که مسأله ما مواجهه با «طاغوت» در سطح راهبردی است نه تاکتیکی؛ سخن در این است که راه «نبوت» و جوهره مکتب انبیاء الهی هیچ هویتی جز درهمشکستن هژمونی «طاغوت» و برپایی آزادی، کرامت، برابری و «توحید» در جامعه انسانی ندارد. 


در تمام قرآن کریم، بارها از این واقعیّت ثابت تاریخ حیات بشری حکایت شده است:
«وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرين: چه بسيار رخ داده كه جمعيت زيادى از پيروان پيغمبرى در جنگ كشته شده و با اين حال، اهل ايمان با سختیهايى كه در راه خدا به آنها رسيده مقاومت كردند و هرگز بيمناك و زبون نشدند و سر زير بار دشمن فرو نياوردند و راه صبر و ثبات پيش گرفتند كه خداوند صابران را دوست می‌دارد.»(ال عمران:146)

جهادکبیر؛ راهبرد سلسله نبوت!

آری، اگر انبیاء الهی معیار «انسان موحّد» هستند و راهبرد اصل بنیادین «توحید»، نفی حاکمیت غیرخدا و نفی نظام طبقاتی و استعماری است، سلسله انبیاء الهی مظهر مبارزه و شکستن نظام سلطه ابرقدرت‌ها بوده‌اند.

 این راهبرد، دستور مستقیم حاکم مطلق جهان هستی یعنی خداوند یکتا به انبیاءالهی و پیروان آنها بوده است:
«فَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيراً»(فرقان:52)
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ»(تحریم:9/ توبه:73)

نکته قابل توجه در این راستا، شناخت دقیق ماهیّت و منویّات طواغیت و جبهه استکباریِ معارض با راه خداست. قرآن کریم به ساده‌اندیشان درون جامعه اسلامی هشدار می‌دهد که سران کفر و طاغوت در پشت لبخندها و نامه‌های دیپلماتیک، جز تسلیم جامعه ایمانی در برابر کفر و از این بالاتر، کافر شدن همه‌ آحاد مؤمنین هیچ هدفی ندارند:

«وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتَّى يُهاجِرُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً: آنان دوست دارند همان‌گونه كه خود كافر شده‏اند، شما هم كافر شويد، تا [در كفر و ضلالت‏] با هم برابر و يكسان باشيد. 

بنابراين از آنان دوستانى انتخاب نكنيد تا آنكه در راه خدا [براى پذيرش دين‏] هجرت كنند. پس اگر [از هجرت‏] روى برتافتند [و به خيانت و جنايتشان بر ضد شما ادامه دادند] آنان را هر كجا يافتيد، بگيريد و بكشيد، و از آنان يار و ياورى نگيريد.»(نساء89)

مطابق این آیه شریفه، سازش و مذاکره بُرد- بُرد با طواغیت و سران جبهه استکبار و امید به عدم دشمنی آنها، تخیلی کودکانه است که همواره با خیانت و مکر طواغیت به ضرر جامعه اسلامی تمام شده‌است؛ «ما را به خیر تو امیدی نیست، شر مرسان!»

الگوی راهبرد «جهادکبیر»!

این یک قاعده مسلّم نزد همه عقلاست که دوستی با دشمنی که قصد نابودی انسان را دارد، نتیجهای جز پیروزی سریع‌تر دشمن در رسیدن به هدفش یعنی نابودی او نخواهد داشت. تنهاترین راه در مواجهه با چنین دشمنی، دشمنی‌کردن متقابل و اضمحلال قدرت شرآفرین اوست. 

قرآن کریم خطاب به پیامبر خاتمص و امت او، حضرت ابراهیم را الگوی تعامل با جبهه استکبار معرفی فرموده است:
«قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ»(ممتحنه:4)

راهبرد قرآن برای تمام جوامع ایمانی در طول تاریخ بشریّت در مواجهه با مستکبرین، «مبارزه» علنی و توقف-ناپذیر تا جمع‌شدن بساط سلطه قدرت‌های استکباری و استعماری و برپایی جامعه توحیدی است. 

‌‌بت‌شکن عصرحاضر، امام روح‌الله ره با روح توحیدی‌اش و تمسک به سیره نبوت، توانست ملت‌های مستضعف مسلمان و غیرمسلمان را از مسیر ذلت و بردگی به مسیر عزت و پیشرفت برگرداند


«البته ما اين واقعيت و حقيقت را در سياست خارجى و بين الملل اسلامیمان، بارها اعلام نموده‌‏ايم كه درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم‌كردن سلطه جهان‌خواران بوده و هستيم... مسلمانان تمامى كشورهاى جهان! از آن‌جا‌كه شما در سلطه بيگانگان گرفتار مرگ تدريجى شده‌‏ايد، بايد بر وحشت از مرگ غلبه كنيد؛ و از وجود جوانان پر شور و شهادت طلبى كه حاضرند خطوط جبهه كفر را بشكنند، استفاده نماييد. به فكر نگه داشتن وضع موجود نباشيد؛ بلكه به فكر فرار از اسارت و رهايى از بردگى و يورش به دشمنان اسلام باشيد؛ كه عزت و حيات در سايه مبارزه است. و اولين گام در مبارزه اراده است و پس از آن، تصميم بر اين‌كه سيادت كفر و شرك جهانى، خصوصاً امريكا را بر خود حرام كنيد.»


جهت دانلود پوسترها کلیک فرمایید.