از همین فردا
جریان شناسی پروندهی هستهای ایران
فاستقم کما امرت و من تاب معک ای پیامبر همان طور که…
جریان شناسی پروندهی هستهای ایران
فاستقم کما امرت و من تاب معک ای پیامبر همان طور که فرمان داده شده است ، محکم بایست . خودت به تنهایی هم فایده ندارد . باید به همراه کسانی که با تو هستند استقامت کنی .
حضرت رسول میفرمایند آن چیزی که کمر من را شکست این و من تاب معک بود . اینکه خود پیامبر بخواهد استقامت کند خیلی کار سختی نیست ، اما اینکه بخواهد آدمها را در این استقامت همراه خودشان کنند خیلی دستور خاصی است. یعنی انگار استقامت کردن کسانی که توبه کردند و همراه پیامبر شدهاند هم بر عهدهی پیامبر است . مسیر طغیانی که خداوند بعد از این آیه معرفی میکند این است که به کسانی که ظلم کردند تکیه نکنید .
به طور مثال زمانی که 127 نفر از نمایندگان مجلس ششم به رهبری نامهی معروف به جام زهر را نوشتند ، فضای جامعه به سمتی رفته بودکه تصور عموم جامعه این بود که همهی مردم ضد نظام شده اند و هیچ اعتمادی به نظام وجود نداشت . درگیری های داخلی و قتلهای زنجیرهای در جامعه زیاد شده بود . بسیاری از فتنهها و اتفاقات سال 78 پیش آمده بود . آمریکا هم که با حمله به عراق این هشدار را برای داخل ایران ایجاد کرده بود که حملهی نظامیاش محتمل و نزدیک است .
حال در این شرایط اگر شما جای آقای خامنهای بودید چه میکردید ؟
در سال 2003 دولت وقت (دولت آقای خاتمی) نامهای به دولت آمریکا مینویسد با این مضمون که ما حاضریم با شما گفت و کنیم و با هم کنار بیاییم. و تصریح میکند که برای معاملهی با شما حاضریم به طور مثال حزب الله و حماس را به طور کامل خلع سلاح میکنیم و همهی دشمنیهایمان با شما را کنار بگذاریم . در عوض شما هم دست از سر ما بردارید و یک سری لوازم هواپیما به ما بدهید و....
پس در این زمان دو اتفاق در دو صحنه میافتد . یک نامه به رهبری توسط نمایندگان مجلس ششم و یک عملیات در صحنهی سیاست خارجی کشور . نتیجهی این قضیه این میشود که معاون آقای بوش به ایران میآید و بدون اینکه ذرهای اطلاعات در فضای عمومی جامعه منتشر بشود ، با مسوولین مختلف نظام ما دیدار میکند . فضای عمومی مردم هم در سال 76 به بعد در نظر بگیرید که فضای بسیار تلخی است . یعنی هیچ نقطهای در دولت نیست که قابل تکیه باشد . دولت عملا در تمام پروژههایش مقابل رهبری قرار گرفته است . هر روز یک بحران در جامعه ایجاد میشود و روزنامهها هم مدام در حال بمباران فضای روانی جامعه هستند . یک بمباران شدید تبلیغاتی که به ایالات متحده وصل است . تیتر رسانههای آمریکایی معلوم میکند که تیتر روزنامههای ما چه باشد . حوادث سال 78 در همین فضا اتفاق میافتد .
مذهبیهای جامعهی آن روز هم کلا درگیر مخالفت با آزادی بودند. یعنی بحثها بیشتر بر سر اصول دین بود و اتفاقات مهمی از این دست به حاشیهی جامعه میرفت.
بعد از پذیرش قطعنامه روندی در کشور آغاز میشود که تلاش دارد ایران را از یک کشور به قول خودشان منزوی به یک کشور پذیرفته شده توسط قدرتهای جهانی تبدیل کند . و خواستهی اینها این است که کشورهای دنیا باید در کشور ما سرمایهگذاری کنند و این اتفاق نمی افتد مگر اینکه ما مشکلاتی که آنها با ما دارند را یکی یکی حل کنیم .
مذاکرات انتقادی از اوایل دولت آقای هاشمی شروع شد . چون آن اوایل روی خوش به ما نشان نمیدادند عدهای در داخل گفتند ما باید اول باید آمریکا ببندیم . لفظ کدخدا لفظ جدیدی نیست . یک سال پس از رحلت امام آقای مهاجرانی مقاله مینویسد که ما باید با آمریکا حرف بزنیم قرار هم نیست همهی حرفها را بپذیریم ولی حرف بزنیم .
حتی قبلتر از این در سال 63 در بحبوههی جنگ هم مذاکراتی پنهانی با آمریکا صورت میگرفت . واین روند سمت و سوی گروهی به نام مجمع عقلا بود که شخص شماره اولش آقای هاشمی و شخص شماره دوم آن آقای روحانی بود . اینها در زمان امام اتفاق میافتاد . اینکه بعضی میگویند همهی این مسائل تا امام رحلت کرد شروع شد، اشتباه است . این جریانات زمان امام ، فقط خیلی پنهان بود . اما به مرور بعد از امام یک مقدار آفتابی شد و آنقدر پیش رفت که امروز دیگر همه چیز جلوی چشم شماست.
نتیجهی مذاکرات انتقادی با بهانهی مسئلهی حقوق بشر در ایران باز شدن فضای نشریات کشور بود که طی آن از سالهای 72 تا 76 موجی از نشریات کسانی که در زمان شاه برای منافع شاه قلم میزدند در کشور ایجاد شد . امثال عبدالکریم سروش برای تغییر تدریجی تفکرات جریان حزباللهی جامعه تلاش کردند .
میوهی مذاکرات انتقادی را ما در انتخاب شدن دولت اصلاحات چیدیم . دولتی روی کار آمد که هشت سال، تمام حوزههای اعتقادی و امنیت ملی کشور را زیر سوال برد و تهدید کرد.
در این شرایط ما بودیم و اروپاییها و پروندهی حقوق بشر در ایران . اما چه اتفاقی افتاد که به یک باره ورق برگشت و مسئله ، دیگر پروندهی حقوق بشر در ایران نبود . بلکه مسئله به پروندهی هستهای تغییر کرد .
رفقا خودتان قضاوت کنید . اگر ما اصل مذاکره را بپذیریم کدام موضوع برای مذاکره به نفع جامعهی ماست ؟ اینکه ما برویم مذاکره کنیم دربارهی حقوق بشر و اینکه فلان روزنامهنگار در کشور بتواند علیه آرمانهای انقلاب بنویسد ، یا اینکه در مورد اینکه قدرت هستهای داشته باشیم یا نه ؟ اینکه مذاکره روی مسئلهی هستهای برود نقطهی قوت است . اولین اتفاقی که در دنیا به خصوص جهان عرب ، با این تغییر موضوع رخ داد ، این بود که همه گفتند ایران میخواهد پیشرفت کند و آمریکا نمیگذارد . درداخل هم همین میشود . ولی در حالت قبلی اینطور بود که میگفتند مردم ایران آزادی میخواهند و آمریکاییها دلشان برای ایران میسوزد .
با مطرح شدن مسئلهی هسته ای ما از حالت دفاع به تهاجم علیه آمریکا رسیدیم .
هنر یک رهبر این است که از همهی ظرفیتهای موجود استفاده کند و برای راهبرد خودش اجماعی پدید بیاورد که به نفع این ملت است .
یک راهی وجود دارد که رهبر جامعه بگوید اسلام گفته مبارزه با آمریکا و غلط کرده هرکس که رای آورده و همه باید ساکت باشند . من میگویم باید مبارزه کنیم . چه کسی در این وضعیت با او همراهی میکند . با زور اسلحه مگه چند نفر را میتوانیم پای اسلحه بیاوریم ؟ ما نیامدیم که با زور مردم را مجبور کنیم . مردم باید قانع شوند .
اینطور هم نیست که بنا بر دشمنی با همهی کشور ها باشد. ما با همهکشورها برای پیشبرد اهداف انقلاب کار میکنیم .
آقا در زمان آقای هاشمی یک بذری را میکارند که بعدها همین بذر باعث عوض شدن بازی میشود . خود رهبری میفرمایند آن اوایل ما میگفتیم این انرژی هستهای مهم است شروع کنیم به کار کردن . مسوولین به ایشان میگفتند آقا ما نفت داریم انرژی هستهای میخواهیم چه کنیم ؟ آقا میگفتند بالاخره یکی از نقاط پیشرفت است. آقای هاشمی هم که کلا بحث توسعه برایشان مهم بود در دولت ایشان کار خیلی آهسته و آرام شروع میشود .
یعنی این هستهای که شما الان میبینید قابل مقایسه با هستهای در کاملا آزمایشگاهی آن دوران نیست .
شما امروز میگویید جوانان ما توانستند هستهای را به این اندازه از پیشرفت برسانند . چه کسی پشت جریان صرفا آزمایشگاهی آن سالها ایستاد که ما امروز هسته ای داریم ، موشکی داریم و صاحب زیر دریایی هستیم و ...
یک نفر این پازل را آرام آرام جلو برده تا به این نقطه رسیده است . برای این کار یک صبر و هوشمندی راهبردی لازم است . یک لطافت دست لازم است که دیده نشود چطور این اتفاقات در حال وقوع است .
در دولت آقای هاشمی خیلی اتفاق ویژهای نمیافتد . بخش خوبی از کار در دولت اول آقای خاتمی جلو میرود . ولی باز هم مقیاس خیلی کوچک و آزمایشگاهی و در حال حرکت به سمت یک صنعت بسیار ضعیف است که اصلا قابل مقایسه با آنچه بعد ها اتفاق میافتد نیست .
روز اول شما میدیدید یک سری آدم که دور هم داخل یک سولهاند و خیلی هم معلوم نیست چه کار میکنند و نگاه رایج مسوولین دولت هم همین بود که حالا اشکالی ندارد، کنار اینهمه هزینهی دانشگاهی برای اینها هم هزینه میکنیم . بعضی از اساتید اصلا باورشان نمیشد که این تحقیقات به نتیجه برسد و همه میگفتند ما میدانیم که این توانمندی در ایران نیست .
آمریکا طرحی را برای خاورمیانه تصویب کرده بود که طی آن برنامهاش اول حمله به افغانستان بود و بعد عراق و سوریه ، بعد هم ایران . این پروژه هنوز هم تمام نشده و ادامه دارد. کل این پازل برای این بود که ایران را بزنند.
آن روزهایی که آمریکاییها واقعا میخواستند به ایران حمله کنند ، ناگهان یک سری گزارشهایی از پیشرفت هستهای ایران منتشر شد . آن سیاستمداری که در این شرایط چنین خبری را منتشر میکند دقیقا میداند چه میکند . به محض انتشار گزارش هستهای بهانه به دست طرف غربی افتاد . تا دیروز آمریکاییها بهانهی خوبی برای اجماع جهانی علیه ایران نداشتند . دستیابی به سلاح هستهای بهانهی بسیار خوبی بود . بهانهی بوش برای حملهی به عراق سلاحهای کشتار جمعی بود .
روزنامههای غرب شروع کردند به بمباران تبلیغاتی روی مسئلهی هستهای ایران که اصلا ایران خودش میگوید به قدرت هستهای دست یافته و رو به پیشرفت است . این فضا توسط لابی صهیونیستی در آمریکا و بعد از آن در اروپا شدت میگیرد .
این نکته را هم در نظر داشته باشید که در این دوران دوباره بحث مذاکره با آمریکا در دولت آقای خاتمی از سر گرفته شد . روزنامههای دوم خردادی کم کم عکس پرچم ایران و آمریکا را کنار هم می گذاشتند و بحث از سرگیری روابط مطرح شد .
زمانی که جرج بوش در آمریکا روی کار آمد وضعیت برای دولت اصلاحات در ایران خیلی سخت شد و دیگر پروژهی مذاکرات نمیتوانست به این راحتی پیش برود . باید به سمتی میرفتند که با آمریکا کنار بیایند و آمریکاییها هم به شدت به دنبال حملهی نظامی بودند و برای این حمله، بهانههای خودشان را پیدا کردند .
ما اساسا با آمریکاییها حرفی نداشتیم و داشتیم در عرصهی هستهای پیشرفت میکردیم . آمریکا به شورای حکام فشار میآورد و اولین بار 10 ژوئن 2003 پروندهی هستهای ایران جزو پروندههای اضطراری شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی میرود . اتحادیهی اروپا اعلام میکند که حاضر نیست بپذیرد ایران اسلامی ، ایران هستهای بشود و تلویحا میگویند همه را جمع کنید .
از این تاریخ شما موضعگیریها را ببینید.افرادی مثل محمدرضا خاتمی دبیرکل حزب مشارکت در ایران میگویند با امضای پروتکل الحاقی هیچ مشکلی ندارند . بر اساس این پروتکل، کشورهایی که قبلا قدرت و سلاح هستهای داشتند را نمیتوان کاری کرد، اما نباید کشور جدیدی به سلاح هستهای دست یابد . پروتکل الحاقی برای بود اینکه بتوانند سر زده به کشورهای مختلف بروند و نفوذ اطلاعاتی کنند و ...
امضای این پروتکل الحاقی در دولت آقای خاتمی مبدا خیلی از اتفاقات شد .
نکته جالب و عجیب این است که با وجود وضعیت سنگین اجتماعی، سیاسی که در آن زمان ایجاد شده بود، رهبر معظم انقلاب ذرهای در بحث مذاکره با آمریکا کوتاه نمیآیند . اجازهی هیچ نوع مذاکره و هیچ نوع ارتباط با آمریکا را نمیدهند . اما اینکه چه اتفاقی میافتد که آقا در این دوره بحث نرمش قهرمانانه را مطرح میکنند ، حکایتی است که باید بیشتر به آن بپردازیم .
آقای خاتمی از ابتدای شروع دولتش مدام به آمریکا چراغ سبز نشان میداد که ما میخواهیم با شما ارتباط داشته باشیم. اصلا پرچم این دولت این بود که اولا ما پای هر گروهی که با اصل این انقلاب رابطه داشته را قطع کنیم یا آن را به محاق ببریم و دوم اینکه با آمریکا رابطهی مجدد برقرار کنیم .
اما نتیجه اینهمه حرف زدن آقای خاتمی این شد که بلافاصله بعد از رای آوردن دولت اصلاحات در سال 77 کلینتون نامهای به آقای خاتمی مینویسد و توسط پادشاه عربستان به ایران میرساند و میگوید سال 74 یک انفجاری در پایگاه نظامی آمریکا واقع در الخبّر عربستان اتفاق افتاد. (که این انفجار توسط القاعده اتفاق افتاده بود. ) و آمریکا بعد از گذشت سه سال دقیقا همزمان با روی کار آمدن دولتی که کاملا آشکار اعلام میکند ما میخواهیم با آمریکا رابطه داشته باشیم، این پرونده را باز میکند و میخواهد عوامل این انفجار را مجازات کند . نتیجهی این پیگیریها این شد که ایران متهم ردیف اول این پرونده شد.
خیلی جالب است شما تصور میکنید اگر دولتی بیاید که بخواهد با آمریکا رابطه داشته باشد آمریکا آغوشش را باز میکند و همه چیز تمام میشود . این نهایت ساده انگاریست .
آمریکا سه سال این پرونده را نگه داشت که درست زمانی که دولتی خواهان رابطه با او روی کار آمد دوباره به جریانش بیاندازد.
بعد از اعلام ایران به عنوان متهم پروندهی الخبّر، آقای خاتمی به آمریکاییها پیغام میدهد که این کار شما اعلان جنگ با صاحب نفوذ ترین مراکز داخل ایران است. به طور کلی پشت صحنهی حرفهای ایشان این است که آقای کلینتون این راهش نیست .
آمریکاییها پرونده را مسکوت نمیگذارند ، اما از تبلیغ پرونده دست میکشند. آنقدر در داخل ایران نامه و مقاله برای رابطه با آمریکا کار میشود که یک سال بعد از محکومیت ایران ، سخنگوی دولت آمریکا میگوید ما میخواهیم کنسولگری آمریکا را در ایران راه بیاندازیم . سفارت آمریکا در کشورها با یک وسعت مکانی و کارمندان بسیار قطعا فقط ویزا صادر نمیکند، بلکه این ثابت شده است که رسما یک مکان مجهز برای جاسوسی از داخل آن کشور است . که این موضوع با مخالفت جدی رهبری مواجه میشود .
بعد از اینکه جرج بوش در آمریکا رای میآورد روابط ایران و آمریکا در دورهی او به بالاترین میزان خود میرسد . یکی از بالاترین مقامات آمریکا یعنی معاون اول رییس جمهور در دورهی بوش بدون اطلاع رهبری وارد ایران شد . البته نه با عنوان معاون اول رییس جمهور ، بلکه در مقام رییس شرکت نفتی هالیبرتون به دعوت مقامات کارگزارانی وزارت نفت وارد ایران میشود.
اما بعد از اینهمه رفت و آمد و سرمایهای که دولت آقای خاتمی برای ارتباط با آمریکا هزینه میکند، آمریکا یک موضعگیری رسمی درمورد ایران میکند و ایران را رسما "محور شرارت" در منطقه می نامد.
پروندهی هستهای اساسا توسط ایران پدید آمد. به این معنا که ما اگر پیشرفتی در بحث موشکی و مسئلهی تاسیسات غنی سازی نمیکردیم ، آنها هم طبیعتا بهانهای نداشتند که این بازی را راه بیندازند .
ما جلو رفتیم و میدانستیم که طرف مقابل نسبت به این مسئله حساسیت خواهد داشت. به یک باره مسئلهی هستهای ایران در فضای افکار عمومی دنیا مطرح میشود. طبیعتا همین که محور مذاکرات از پروندهی حقوق بشر در ایران به مسئلهی هستهای منتقل بشود، شما درموضع قدرت قرار میگیرید، چون یک زمینهی اقتدار دارید .
مسئلهی حقوق بشر یعنی استفاده از نارضایتی داخل ایران که محوریت آن اصلا نه در داخل و نه در فضای رسانههای بین المللی به نفع ما نبود. اما از روزی که مسئلهی هستهای مطرح شد اولا در بین کشورهای اسلامی روز به روز بر محبوبیت جمهوری اسلامی افزوده شد . یکی از آثار مطرح شدن پروندهی هستهای ایران پدید آمدن بیداری اسلامی بود . کشورها ناگهان دیدند ایران بدون وابستگی به آمریکا پیشرفت چشمگیری در هستهای و در پی آن در نانو ، موشکی و پزشکی و ... کرده است و به خودشان آمدند . آمریکا هم مدام با هدف ترساندن کشورهای حاشیهی خلیج فارس اینها را تبلیغ میکرد ولی نمیدانست چه تحولی در ذهنهای جهان اسلام ایجاد میشود و همه احساس میکردند ایران روی پای خودش ایستاد و به همهی این پیشرفتها رسید .
در داخل ایران هم فضای جدیدی پدید آمد که مردم حس کردند ما میخواهیم پیشرفت کنیم و آمریکاییها نمیگذارند . باعث شد دولت مجبور شود برای فضای آکادمیک و تکنولوژیک به طور ویژه سرمایه گذاری کند . و اصلا تبدیل شدن مذاکرات ما از حوزهی حقوق بشر به مسئلهی هستهای فتح الفتوحی برای ایران شد .
پاییز سال 81 اولین گزارش رسمی ایران درمورد پروندهی هستهای منتشر شد . قبل از این توسط مسعود رجوی و جریانهای همراه او این پرونده در غرب مطرح شد . دلیل اینکه این کار را کردند این بود که عملا روابطی که دولت آقای خاتمی با آمریکا برقرار کرده بود زمینهی این را فراهم کرد که چیزی به اسم سازمان مجاهدین خلق و معارضین خارج از کشور دیگر حنایشان رنگی نداشته باشد.
و اینها به نفعشان بود که پروندهای درست کنند که دولت آقای خاتمی را تحت فشار قرار دهند . این را هم در نظر بگیرید که در همان دوران مذاکرات، آمریکا سازمان مجاهدین را جزو لیست گروههای تروریستی برد که البته بعد دوباره از لیست حذفشان کرد .
با افشای گزارش هستهای ایران توسط این گروه جنجال عظیمی رسانههای دنیا را گرفت که گزارش پاییز ما به خاطر همین جنجال بود . البته بعدها آمریکا اعلام کرد که خیلی زودتر از این از دستیابی ایران به قدرت هستهای اطلاع داشت. برای مطالعهی جزئیات تاریخی پروندهی هستهای کتاب "پروندهی هستهای و ابعاد پیدا و پنهان آن" را که مرکز اسناد منتشر کرده است، مطالعه کنید .
از این تاریخ پروندهی هستهای رسما آغاز میشود و عملا به وسیلهی آقای روحانی در شورای عالی امنیت ملی اداره میشد .
آمریکا بعد از همهی این چراغ سبزهایی که اصلاحات نشانش داد با تمام قوا او را به لجن کشید .
در یک چنین شرایطی رهبری چه میکند ؟ این آقای خامنهای نبود که راه را برای پیشرفت هسته ای باز کرد.
و من یتق الله یجعل له مخرجا . آقا فقط گفتند ما باید هستهای را پیش ببریم و جلوی زورگویی طرف مقابل میایستیم. خداوند راه را حتی به وسیلهی مکر خود آنها باز میکند . دشمن فکر میکند که مکر قدرتمندی دارد. در حالی که گاهی مکر دشمن بازی در زمین خداست .
باب مذاکره با آمریکا در دولت آقای احمدینژاد باز شد و اگر این باب آن زمان باز نمیشد، قطعا ما اجازهی مذاکره در دولت امثال آقای روحانی را نمیدادیم. با یک تحلیل غلطی مبنی بر اینکه با اوباما میشود کنار آمد، آمریکا را هم وارد تیمی که طرف مذاکرهی ما بود کردند.
بعد از جریان فتنه سال 88 و اتفاقاتی که طی آن در جامعه رخ داد، بخش مهمی از بدنهی حزبالهی کشور از دولت جدا شد و دولت هم راه خودش را از این جریان جدا کرد و صراحتا هم این را اعلام کرد. و دولت آرام آرام به این نتیجه رسید که ما با آمریکا میتوانیم مذاکره کنیم و آقای احمدینژاد به اوباما نامه ای نوشت که اوباما حتی جواب نامهی او را نداد و به جای جواب نامهی احمدینژاد نامهای به رهبری نوشت.
اما دولت ایران آنقدر پیگیری میکند تا زمینهی اولین مذاکرهی رسمی در مسقط بین ایران و آمریکا توسط وزارت امورخارجهی دولت دهم فراهم میشود.
رهبر معظم انقلاب بعدها که ادبیات کدخدای آقای روحانی رای آورد، در انتقاد از این ادبیات گفتند ما به آمریکا بی اعتمادیم و با آمریکا نمیشود در مذاکرات به نتیجه رسید و صراحتا گفتند که دولت قبل هم همین اشتباه را کرد.
شما ببینید دیگر انتهای دارایی ایران برای مقابله با استکبار دولت آقای احمدینژاد بود . ولی حتی این تیپ جامعه هم به این نتیجه رسیدند که بالاخره با آمریکا میشود کنار آمد ودر این شرایط از آمریکا امتیاز گرفت. مذاکرات دولت نهم با اروپاییها ما را غره کرد. چرا که کم کم ارگانهای نظامی آمریکا گزارشهایی منتشر کردند مبنی بر اینکه پروندهی هستهای ایران نظامی نیست و ایران اصلا به دنبال تولید سلاح هستهای نیست. این به این معنا بود که آمریکا میخواهد دست از سر ما بردارد و خیلی اتفاق مهمی محسوب میشد.
جهت دانلود پوسترها کلیک فرمایید.